goli_kh

 
registro: 14/02/2011
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Pontos151mais
Próximo nível: 
Pontos necessários: 49
Último jogo
Bingo

Bingo

Bingo
2 anos 357 dias h

باز باران...

باز باران

 با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه

من به پشت شيشه تنها

ايستاده

در گذرها

رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم

يک دوسه گنجشک پرگو

باز هر دم

می پرند اين سو و آن سو

می خورد بر شيشه و در

مشت و سيلی

آسمان امروز ديگر

نيست نيلی

یادم آرد روز باران

 گردش يک روز ديرين

خوب و شيرين

توی جنگل های گيلان:

کودکی ده ساله بودم...

با دوپای کودکانه

می پريدم همچو آهو

می دويدم از سر جو

دور می گشتم ز خانه...

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره

آسمان گرديده تيره

بسته شد رخساره خورشيد رخشان

ريخت باران ، ريخت باران...

بس گوارا بود باران

وه! چه زيبا بود باران 

می شنيدم اندر اين گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی:

«بشنو از من کودک من

پيش چشم مرد فردا

زندگانی؛خواه تيره،خواه روشن 

هست زيبا،هست زيبا،هست زيبا ! »

سلام

صبح بهاری همگی از یه مشهد بارونی به نیکی

امیدوارم همیشه مثل هوای امروز مشهد باطراوت و بهاری باشین

لبخندتون به خیر